۱۳۸۹/۶/۷

جمعه و فيلم سينمايي



تمام دلخوشی، فیلم بعدازظهر جمعه بود. آن روزهای جمعه ای که پر بود از رشادتهای انگلیسیها و فرانسوی ها و روسها در برابر دشمان متجاوز هیتلری. پر بود از “بادُر” (2)، که دو پایش را داده بود در جنگ و همچنان خلبانی می کرد. پر بود از زیردریایی های سیاه انگلیسی که شش درجه به چپ، با سرعت چهل گره دریایی، “اژدر” ها می فرستادند برای ناوهای آلمانی. جمعه هایی که پر بود از مین های ضد دریایی که ناوها را منفجر می کردند و فرانسوی های ارتش زیرزمینی را عزادار. جمعه هایی که پربود از بازار سیاه پاریس، که اندک کره و سوسیس، به بهای خون پدر خانواده تمام می شد و همه اینها، بعد از آن برنامه کودکی بود که بهترین برنامه هایش، زبلخان و میشا و خرس مهربان و پسرشجاع بود. برنامه کودکی که بعد از قصه های پر غصه “ظهرجمعه” “رضا رهگذر” بود. سالی چند بار عیدی می آمد و تولدی، تا لورل و هاردی، بزی را ببرند به قایق، تا شیرش را بخورند و شاد شوند. یا نورمن، که در برای فرار از پلیس، در مسابقه دو ماراتن شرکت می کرد و اول هم می شد. هم چیز تکراری بود به حد جنون. تمام فیلمها، وسطش نوار پاره می کردند و “ادامه برنامه تا چند لحظه دیگر”. قوانین اردوگاههای آلمان نازی و راههای فرار را حفظ بودیم. همه را.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر