اگر از احوال اين جانب بپرسيد، سالهاست كه دفتر عمرم بسته و بقال محله از ديدن من خسته شده است، ولي مردم مرا روي چشمشان ميگذارند. با كوپنهاي بنده يك كيلو هويج هم نميدهند. گاهي بفهمي نفهمي با كوپنهاي من لامپ اعلام ميكنند كه وقتي حساب كنيد، به هر نفر نصف لامپ ميرسد كه براي آن هم با برقي كه ما داريم كسي حوصله ندارد برود توي صف بايستد و سهميهاش را بگيرد. من تنها دفترچهاي هستم كه در اختيار باسوادها و بيسوادها هستم ولي از من نميتوانند استفاده كنند. بقال محله به جاي دستك از من استفاده ميكند و براي يك بسته سيگاري كه هر از چند گاهي ميدهد با خط خرچنگ قورباغه توي صفحههاي من رج ميزند!
دوست عزيز كارمند، اگر من نبودم، هيچكس هويتش معلوم نبود. من از شناسنامه و گذرنامه معتبر ترم. اگر در كنارت نباشم، براي خودكشي، طناب هم به تو نميدهند. قدر مرا موقعي خواهي دانست كه از يك محله يا شهر به يك محله يا شهر ديگر منتقل شوي. من مثل تو نامه را روي ورقه پاره ليسانس نمينويسم، چون تا دلت بخواهد، ورق سفيد و به درد نخور دارم.
در پايان، اگر از داشتن من دلخوري، ميتواني مرا ورق ورق كرده و حسابي بر بزني تا دلخوريت رفع شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر