مدرسه رفتن اون دوران هم عالمي داشت يادمه مدرسه میرفتیم… یک کلاسی داشتیم که ظرفیتش 30 نفر بود که البته ما 45 نفر بودیم تقریبا روی هم مینشستیم که در جمع بد هم نبود خوش میگذشت مثلا در طول سال تحصیلی، کلهم یک بار نوبت انشا خواندن به هر کس بیشتر نمیرسید تازه اگر خوششانس بودی بیست و پنج دقیقه اول هر کلاسی هم به حضور و غیاب میگذشت دهن معلم بینوا، کف میکرد تا اسم 45 نفر را بخواند در عوض سالی دو بار به ما دفتر و مداد ارزان قيمت میدادند از همین دفترهایی که کاغذشان شبیه کتیبههای دوره فرعون بود همانهایی که پشتشان مینوشتند تعلیم و تعلم عبادت است.
همه اینها پوستمان را کلفت کرد… مثل کرگدن… انعطاف پذیرمان کرد… یاد گرفتیم که زندگی مانند جنگل است… و این یکی از مهمترین درسهايي كه اون دهه به جوانانش آموزش داد. همینها بود که امروز وقتی بچهای را میبینم که سر رنگ کفشش چانه میزند، میخواهم خرخرهاش را بجوم (البته شوخي كردم)
هاها یادمه اون دفترها رو :) کتیبه های دوران فرعون هاها :)
پاسخحذفالبته با اینکه اون دوران به ما انعطاف پذیر بودن رو یاد داد مخالفم. احتمالا هیچ کارکرد خوبی نداشت!